کسرهی اضافه در پارسی میانه و نو
این مقاله میکوشد راهی برای آوانگاری کسرهی اضافه در پارسی میانه به دست آورد و دو گونه کسرهی اضافهی کوتاه و بلند را در پارسی نو، با ذکر نمونههایی تاریخی، بازشناسد.
در فارسی نو امروزین، کسرهی اضافه نوشته نمیشود
چکیده:
این مقاله میکوشد راهی برای آوانگاری کسرهی اضافه در پارسی میانه به دست آورد و دو گونه کسرهی اضافهی کوتاه و بلند را در پارسی نو، با ذکر نمونههایی تاریخی، بازشناسد.
تعداد کلمات: 1095 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
این مقاله میکوشد راهی برای آوانگاری کسرهی اضافه در پارسی میانه به دست آورد و دو گونه کسرهی اضافهی کوتاه و بلند را در پارسی نو، با ذکر نمونههایی تاریخی، بازشناسد.
تعداد کلمات: 1095 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: یحیی ماهیار نوابی
کسرهی اضافه را شرقشناسان در آوانویسی، چه در فارسی میانه و چه در فارسی نو به گونه ی”i” یا "ī" نشان میدهند. نام بسیاری از کتابهای فارسی را هم که برخی از ناشران، شاید یاری فهرستنویسان فرنگی را، به خط لاتین نیز نوشتهاند، به پیروی از آنان به همان گونه (i و ī) آوردهاند.
تا آنجا که من به یاد دارم، تنها کسی که به درست آن را در «پارسیک»، یا فارسی میانه، به گونهی "ē" آوانویسی کرده است کریستنسن (A.Christensen) است (Dadhistān ē Dēnīgh, Mādigān ē yavišt ē Fryān).
در فارسی نو امروزین، کسرهی اضافه نوشته نمیشود و تلفظی کوتاه (e) دارد، مگر گاهی در شعر، پیروی از وزن و درستی آن را، بایستی کشیده (ē) خواند، چون در این بیت حافظ:
چو باد، عزم سر کوی یار خواهم کرد *** نفس بوی خوشش مشکبار خواهم کرد
کسرهی پس از «عزم» را کوتاه و پس از «سر» را باید کشیده خواند، درستی وزن شعر را.
دارمستتر (Darmesteter) کسره اضافهی فارسی نو را از (hya) ضمیر نسبی یا موصولی پارسی باستان میداند: «Kāra hya manā ای: سپاهی که از من است، سپاه من». (1) در صورتی که ظاهراً بایستی از - ahyā پی چسب نام در حالت اضافه باشد، بسنجید با پارسی باستان: پدر ویشتاسپ (گشتاسپ) با تحولی این چنین:
برای تحول پارسی باستان ai- ، اوستایی ae - به پارسی نو ē بسنجید با پارسی باستان daiva، اوستایی daeva، پارسی نو: dēv، دیو یا «یا»ی مجهول. پارسی باستان Haraiva ، پارسی نو (Harē(v، هری (هرات) (2) و منسوب بدان هریوی، هریوه (چون که بردارد آن هریوه خروش...)
بیشتربخوانید : مختصری درباره خوشنویسی
و یا با چنین تحولی: ē-ahyaای: با کوتاه شدن واکه، آخر و افتادن h از آن (=aya) و پس تحول به "ē".
برای تحول "aya" به "ē " بسنجید با:
پارسی میانه: mazdēsn، ارمنی: mazdezn. اوستایی: mazayasna. ارمنی (وامواژه): šēn (ده، جایگاه)، اوستایی: šayana خانه، جایگاه (بسنجید با پارسی نو: گلشن)
پارسی میانه: dārēt ، پارسی باستان dārayati دارد. (3)
در پارسیک (فارسی میانه) کسرهی اضافه به گونهی «د» نوشته میشود، ولی گاهی به گونهی «س» نوشته شده است که تلفظ درست آن را میرساند. چون:
Čašmak ē dušaxv، (بندهشن TD2، ص 7) و:
Antar x atāyīh ē Perōz [ē] yazdkrtān(همو، ص 215). (4)
در پارسی نو، چنان که گذشت، کسرهی اضافه در نوشتن نشان داده نمیشود؛ ولی در کتابهایی چون تاریخ سیستان و دیوان غزلیات مولانا، معروف به دیوان شمس، که از روی نسخههای کهن به چاپ رسیده و مؤلفان، به جهت رعایت امانت، تغییری در شیوهی نوشتن آنها ندادهاند، کسرهی اضافه به گونهی «ی» فراوان دیده میشود که ناچار تلفظ آنها را نشان میدهد که کشیده (ē) بوده است. چون:
دارمستتر (Darmesteter) کسره اضافهی فارسی نو را از (hya) ضمیر نسبی یا موصولی پارسی باستان میداند: «Kāra hya manā ای: سپاهی که از من است، سپاه من». در صورتی که ظاهراً بایستی از - ahyā پی چسب نام در حالت اضافه باشد، بسنجید با پارسی باستان: پدر ویشتاسپ (گشتاسپ) با تحولی این چنین:
برای تحول پارسی باستان ai- ، اوستایی ae - به پارسی نو ē بسنجید با پارسی باستان daiva، اوستایی daeva، پارسی نو: dēv، دیو یا «یا»ی مجهول. پارسی باستان Haraiva ، پارسی نو (Harē(v، هری (هرات) و منسوب بدان هریوی، هریوه (چون که بردارد آن هریوه خروش...)
«امیرحسن به فراه بود و مرگی طاهر آشکار نکردند». (ای: مرگ طاهر).
(تاریخ سیستان، ص 334).
«خان غم تو پست شده ویران باد *** خان طربت همیشه آبادان باد
همواره سری کار تو با نیکان باد *** تو میر شهید و دشمنت ماکان باد»
(= سرکار. همو، ص 324).
«اصحاب رأی گفتند که آن فرزندی زنا است». (= فرزند زنا) (همو، ص 276).
«آن روز این صلح بکردند و دری شارستان بگشادند». (= در شارستان)
(همو، ص 284-283).
«به دری کرکوک فرود امد». (= به در)
(همو، ص 159).
«نگاهبان به سری قلعه برآمد». (= سر قلعه)
(همو، ص 229).
«فخر کند عمار روزی بزرگ *** گوهد آنم من که یعقوب کشت»
(همو، ص 212)
«بر منبری بلندی دانای هوشمندی *** برای منبرا و مکررً مکرر»
(= بر منبر. دیوان شمس، بیت 11737)
«بر عاشق، بر چون سیم بگشا*** سوی مفلس یکی مشتی زر انداز»
(= مشت زر. همو، 12592).
«بدو گفتم که ای دلبر چه مکر انگیز عیاری *** برانگیزان یکی مکری خوش ای عیار پنهانک»
(= مکر خوش. همو، 13916).
«این دمی چندی که زد جان تو در سوز و نیاز *** چون دم عیسی به حضرت زنده و با ساز بین»
(= دم چندی. همو، 20609)
«من خاک پای آن کسم کو دست در مردان زند *** جانم فدای آن مسی در کیمیا آویخته»
(= آن مس. همو، 24150)
«هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی *** زان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه»
(= ساقی سرمست. خوب نشان میدهد که تلفظ آن با «یا»های نکرهی دیگر:
یکی، مستی، دستی، یکسان است.)
(همو 24505)«بهر رضای مستی برجه بکوب دستی *** دستی قدح پرستی پر رواق گزیده»
(= دست قدح پرستی. همو، 25278).
«رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن *** ترک منی خرابی شبگرد مبتلا کن»
(= من خراب. همو زیرنویس، 25460).
«پیر از غمت هرجا فتی زان پیش کاید آفتی *** بنما که بینم دولتی بس جاودان را ساعتی»
(= دولت بس... همو، 25758)
«آن نرگس سرمست او، وان طرهی چون شست او *** وان ساغری در دست او، هر چارهی بیچاره ای»
(= آن ساغر. همو، 25811)
«کی باشد عقل کل پیشت؟ یکی طفلی نوآموزی *** چه دارد با کمال تو بجز ریشی و دستاری»
(= یکی طفل. همو، 26889)
«چیزی دیگری هست فزون از شادی *** کان در سر پر خمار مستان گردد»
(= چیز دیگری، همو، رباعی 470)
«چشمم به وی افتاد برنهادم *** دل بر گهری سرخ ناپسوده»
(= گهر سرخ) (ابوطیب خسروانی، شاعران هم عصر رودکی، ص 119)
«ای باز بهشتی سپیدپای *** وز سیم بهشتیت زنگله»
(= باز بهشت) (خسرو سرخسی، شاعر هم عصر رودکی، ص 232).
در کتاب «شرف النبی» از ابوسعید خرگوشی نیشابوری (608 هجری) هم نمونههایی این چنین پیدا میشود:
«شخصی همچون شاخی سیم (= شاخ سیم)؛ ماهی شب چهارده (= ماه شب...) غدیری آب (= غدیر آب). (5)
پینوشتها:
برای تحول "aya" به "ē " بسنجید با:
پارسی میانه: mazdēsn، ارمنی: mazdezn. اوستایی: mazayasna. ارمنی (وامواژه): šēn (ده، جایگاه)، اوستایی: šayana خانه، جایگاه (بسنجید با پارسی نو: گلشن)
پارسی میانه: dārēt ، پارسی باستان dārayati دارد. (3)
در پارسیک (فارسی میانه) کسرهی اضافه به گونهی «د» نوشته میشود، ولی گاهی به گونهی «س» نوشته شده است که تلفظ درست آن را میرساند. چون:
Čašmak ē dušaxv، (بندهشن TD2، ص 7) و:
Antar x atāyīh ē Perōz [ē] yazdkrtān(همو، ص 215). (4)
در پارسی نو، چنان که گذشت، کسرهی اضافه در نوشتن نشان داده نمیشود؛ ولی در کتابهایی چون تاریخ سیستان و دیوان غزلیات مولانا، معروف به دیوان شمس، که از روی نسخههای کهن به چاپ رسیده و مؤلفان، به جهت رعایت امانت، تغییری در شیوهی نوشتن آنها ندادهاند، کسرهی اضافه به گونهی «ی» فراوان دیده میشود که ناچار تلفظ آنها را نشان میدهد که کشیده (ē) بوده است. چون:
دارمستتر (Darmesteter) کسره اضافهی فارسی نو را از (hya) ضمیر نسبی یا موصولی پارسی باستان میداند: «Kāra hya manā ای: سپاهی که از من است، سپاه من». در صورتی که ظاهراً بایستی از - ahyā پی چسب نام در حالت اضافه باشد، بسنجید با پارسی باستان: پدر ویشتاسپ (گشتاسپ) با تحولی این چنین:
برای تحول پارسی باستان ai- ، اوستایی ae - به پارسی نو ē بسنجید با پارسی باستان daiva، اوستایی daeva، پارسی نو: dēv، دیو یا «یا»ی مجهول. پارسی باستان Haraiva ، پارسی نو (Harē(v، هری (هرات) و منسوب بدان هریوی، هریوه (چون که بردارد آن هریوه خروش...)
«امیرحسن به فراه بود و مرگی طاهر آشکار نکردند». (ای: مرگ طاهر).
(تاریخ سیستان، ص 334).
«خان غم تو پست شده ویران باد *** خان طربت همیشه آبادان باد
همواره سری کار تو با نیکان باد *** تو میر شهید و دشمنت ماکان باد»
(= سرکار. همو، ص 324).
«اصحاب رأی گفتند که آن فرزندی زنا است». (= فرزند زنا) (همو، ص 276).
«آن روز این صلح بکردند و دری شارستان بگشادند». (= در شارستان)
(همو، ص 284-283).
«به دری کرکوک فرود امد». (= به در)
(همو، ص 159).
«نگاهبان به سری قلعه برآمد». (= سر قلعه)
(همو، ص 229).
«فخر کند عمار روزی بزرگ *** گوهد آنم من که یعقوب کشت»
(همو، ص 212)
«بر منبری بلندی دانای هوشمندی *** برای منبرا و مکررً مکرر»
(= بر منبر. دیوان شمس، بیت 11737)
«بر عاشق، بر چون سیم بگشا*** سوی مفلس یکی مشتی زر انداز»
(= مشت زر. همو، 12592).
«بدو گفتم که ای دلبر چه مکر انگیز عیاری *** برانگیزان یکی مکری خوش ای عیار پنهانک»
(= مکر خوش. همو، 13916).
«این دمی چندی که زد جان تو در سوز و نیاز *** چون دم عیسی به حضرت زنده و با ساز بین»
(= دم چندی. همو، 20609)
«من خاک پای آن کسم کو دست در مردان زند *** جانم فدای آن مسی در کیمیا آویخته»
(= آن مس. همو، 24150)
«هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی *** زان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه»
(= ساقی سرمست. خوب نشان میدهد که تلفظ آن با «یا»های نکرهی دیگر:
یکی، مستی، دستی، یکسان است.)
(همو 24505)«بهر رضای مستی برجه بکوب دستی *** دستی قدح پرستی پر رواق گزیده»
(= دست قدح پرستی. همو، 25278).
«رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن *** ترک منی خرابی شبگرد مبتلا کن»
(= من خراب. همو زیرنویس، 25460).
«پیر از غمت هرجا فتی زان پیش کاید آفتی *** بنما که بینم دولتی بس جاودان را ساعتی»
(= دولت بس... همو، 25758)
«آن نرگس سرمست او، وان طرهی چون شست او *** وان ساغری در دست او، هر چارهی بیچاره ای»
(= آن ساغر. همو، 25811)
«کی باشد عقل کل پیشت؟ یکی طفلی نوآموزی *** چه دارد با کمال تو بجز ریشی و دستاری»
(= یکی طفل. همو، 26889)
«چیزی دیگری هست فزون از شادی *** کان در سر پر خمار مستان گردد»
(= چیز دیگری، همو، رباعی 470)
«چشمم به وی افتاد برنهادم *** دل بر گهری سرخ ناپسوده»
(= گهر سرخ) (ابوطیب خسروانی، شاعران هم عصر رودکی، ص 119)
«ای باز بهشتی سپیدپای *** وز سیم بهشتیت زنگله»
(= باز بهشت) (خسرو سرخسی، شاعر هم عصر رودکی، ص 232).
در کتاب «شرف النبی» از ابوسعید خرگوشی نیشابوری (608 هجری) هم نمونههایی این چنین پیدا میشود:
«شخصی همچون شاخی سیم (= شاخ سیم)؛ ماهی شب چهارده (= ماه شب...) غدیری آب (= غدیر آب). (5)
پینوشتها:
Etudes Iraniennes .1، ج1، پاریس، 1888، ص 131.
Persische Studien .2 از H. Hübschmann چاپ Strassburg، 1895، 144.
3. همان منبع، ص 167.
4. گاه نیز یاء وحدت چنین (س) نوشته شده است که تلفظ همانند آنها را میرساند.
5. من از این کتاب که در سال 1361 به کوشش آقای دکتر دمحمد روشن انتشار یافته آگاهی نداشتم! همین که ایشان دانستند که من به نوشتن این گفتار دست یاختهام، مرا از آن آگاه کردند و نمونههای بالا را برایم فرستادند و مرا سپاسگزار خویش ساختند.
منبع مقاله:
یاد یار مهربان ، با یاد دکتر بهرام فرهوشی ، به کوشش هما گرامی (فرهوشی)، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فرهوهر، تهران، چاپ اول (1378)
Persische Studien .2 از H. Hübschmann چاپ Strassburg، 1895، 144.
3. همان منبع، ص 167.
4. گاه نیز یاء وحدت چنین (س) نوشته شده است که تلفظ همانند آنها را میرساند.
5. من از این کتاب که در سال 1361 به کوشش آقای دکتر دمحمد روشن انتشار یافته آگاهی نداشتم! همین که ایشان دانستند که من به نوشتن این گفتار دست یاختهام، مرا از آن آگاه کردند و نمونههای بالا را برایم فرستادند و مرا سپاسگزار خویش ساختند.
منبع مقاله:
یاد یار مهربان ، با یاد دکتر بهرام فرهوشی ، به کوشش هما گرامی (فرهوشی)، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فرهوهر، تهران، چاپ اول (1378)
بیشتر بخوانید :
خوشنویسی و خط در هنر عاشورایی
هنر خوشنویسی دوره امپراتوری عثمانی
معرفی اجمالی هنر خوشنویسی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}